شعرعاشقانه محشر

غروبامیون هفته برسرقبریه عاشق

 

یه جون میادمیزاره گلای سرخ شقایق

بی صدامیشکنه بغضش روی سنگ قبردلدار

اشک میریزه ازدوچشمش مثل بارون وقت دیدار

زیرلب باگریه میگه مهربونم بی وفایی

رفتی ونیستی بدونی چه جگرسوزه جدایی

آخه من تورومیخواستم تونجیب وخوب وپاکی

اون صدای مهربونت نه سکوت سردخاکی

تویی که نگاه پاکت مرحم زخم دلم بود

دیدنت حتی یه لحظه راه حل مشکلم بود

توکه ریشه کردی بامن توی خاک بی قراری

 

توکه گفتی باجدایی هیچ میونه ای نداری

پس چراتنهام گذاشتی توی این فصل سیاهی

توعزیزترینی امایه رفیق نیمه راهی

داغ رفتنت عزیزم خط کشیدروبودن من

 

رفتی ودیگه چه فایده ناله وگریه وشیون

توسفرکردی به خورشیدرفتی اون وردقایق

 

منوجاگذاشتی اینجابادلی خسته وعاشق

نمیخوام بی توبمونم بی توزندگی حرومه

توکه پیش من نباشی همه چی واسم تمومه

عاشق خسته وتنهاسرگذاشت روخاک نمناک

 

گفت

 

:

 

جگرگوشه عشقودادمش دست توای خاک

 

نزاری تنهابمونه همدم چشم سیاهش باش

 

شونه کن موهاشوآروم شباقصه گوبراش باش

 

غروب بااون غرورش نتونست دوم بیاره

 

 

پاکشیدارآسمون وجاش ودادبه یک ستاره

اون جون داغ دیده بادلی شکسته ازغم

بوسه زدبه خاک یارودورشد آهسته کم کم

ولی چندقدم که دورشددوباره گریه روسرداد

روشوبرگردوندو و

دادزد

 

بخدانمیری ازیاد

 

 

 

.........

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





|
18:31 | چهار شنبه 12 شهريور 1393برچسب:شعرعاشقانه محشر, | باربی